شاد میگویم



کار قبلی رو بخاطر حقوق پایین در مقابل حجم کار زیاد رها کردم.امروز برای یه کار دیگه رفتم مصاحبه.  کار ترجمه بود.  مدیر عامل از نمونه ای که ترجمه کردم خیلی خوشش اومد و گفت همون کسی هستی که ما میخوایم.  با حقوقی هم که درخواست کرده بودم اوکی بودن.  فقط پرسید مجردی یا متاهل؟ گفتم متاهل.  گفت ما این ریسک رو نمیکنیم.  

ریسک؟!!!!!! 

گفت بله.  ما شغلمون سفر خارجی زیاد داره.  من گفتم مشکلی ندارم با این قضیه.  همسرم هم اوکی هس.  

و ایشون اصرار داشت که نه.  ریسکه.  یه دفه میبینی ما میخوایم همین الان بریم اروپا، همسرت میگه نه!!!! 

خلاثه، استدلال لوسی بود بنظرم.  چون اگه مجرد هم بودی بابات میتونس بگه نه!!!! 

من نمیدونم واقعا تو مملکت ما کی قراره بفهمن کع ما خودمون واسه خودمون حق داریم.

البته شاکی نیستما.  اخرش به اون اقاهه توضیح دادم که نگاهتون خوب نیس و ایشون هم استدلالات خودش رو اورد. ادم خوبی بود و شرکت خوب و اروم و دوس داشتنی ای بود.  قضاوت نمیکنم داستان رو.  فقط خواستم بدونین از این خبرا هم هس تو مملکت


اگه تاریخچه ی وبلاگ رو نگاه کنین میبینین که نسبتا قدیمیه. امروز نشستم همه ی پستها رو مرور کردم. دیدم چقد حدود ده سال پیش داغون بودم از نظر روحی. و چقد الان سرحال و پر انرژی ام. و روندم چقد خوب بوده در این زمینه. هر چند هنوز سرعتم بسوی اهدافم مناسب نیس. اما قدم بزرگ این بودن که حال خودم رو خوب کردم. آفرین به خودم. به خودم جایزه خواهم داد. 


یه جمله ی تاثیرگذار جیم ران داره، میگه موفقیت بندرت از پیشرفت شخصی پیشی می‌گیرد. یعنی اول تو باید عوض شی، بعداً موفقیت رو جذب می‌کنی. یعنی تو باید اول تبدیل بشی به اون آدمی که می‌خواد اون  زندگی رویایی رو داشته باشه. ورژن رویایی من آدم مثبتیه، البته خیلی ویژگیهای خوب دیگه هم داره خدارو شکر من به این مثبت بودنه رسیدم الان. به امید بقیش. 


سلام دوستای خوبم. گفته بودم که کتاب فوق العاده ی صبح جادویی رو دارم می‌خونم. این کتاب عالیه. امروز ساعت پنج و نیم از خواب بیدار شدم و تا ساعت ۷ مشغول انجام تمریناش بودم.چقد سرحال و پرانرژی ام الان که حدود یازده ساعت از بیدارشدن میگذره. چقد امروز با برنامه و عالی بود. از خودم راضیم. دم خودم گرم. رفتم واسه خودم یه لاک قرمز جایزه خریدم. بوس بوس واسه خود خوشگل نازم. دو سه تا از گلای ناز نارین سرحال نبودن. یکم بهشون رسیدگی کردم. ایشالا که زود خوب شن. البته متاسفانه یکی از کاکتوسام از بین رفت. دو سال پیش ن.م واسم هدیه آورده بودش. اما دوتایی دیگه رو خیلی امیدوارم که به موقع رسیده باشم بهشون. دیگه چی بگم؟؟؟؟ همین دیگه. آها. امشب احتمالا مهمون دارم. خواهر دوست داشتنی همسر میاد خونمون. راستی،چند وقت پیش شوهر خواهرمو که خیلی دوست دارم و خیلی آدم عزیز و محترمیه و اصلا هم رو هوا حرف نمی‌زنم یه جمله گفت که خیلی به دلم نشست. گفت وقتی خیلی سرت شلوغه و مهمون ناخوانده برات میاد، مطمئنی باش کلی برکت برات میاره. منظورش از برکت مالی نبودا. کلی گفت. در مورد خودشم برام چندتا مثال زد که چطوری حتی یکی از این مهمون ناخوانده ها روند زندگیشو عوض کرده. خلاصه اینکه اینجوری خیلی خوشحال ترم

پ.ن، خواندن صبح جادویی یادتون نره


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ویپو فیلم یک اتفاق رونق تولید gham neveshte دانلود کتاب pdf آموزش سیاه قلم-آموزشگاه نقاشی راه کمال الملک 都落在了那未知的天涯 هیئت کاراته بخش سده وبلاگ رسمی موازی سوله آذین صدرا | سوله سبک